به خاطر بسپاریم
احادیث ائمه


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
باسلام به وبلاگ من خوش آمدید!!
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 135
بازدید دیروز : 9
بازدید هفته : 145
بازدید ماه : 713
بازدید کل : 179788
تعداد مطالب : 599
تعداد نظرات : 8
تعداد آنلاین : 1



تبلیغات
وصیتنامه شهدا
به خاطر بسپاریم
نویسنده : فهیمه
تاریخ : پنج شنبه 7 اسفند 1393

آرامش نه عاشق بودن است نه گرفتن دستی که محرمت نیست نه حرف های عاشقانه و قربان صدقه های چند ثانیه ای... آرامش حضور خداست وقتی در اوج نبودن ها نابودت نمیکند... وقتی ناگفته هایت را بی آنکه بگویی میفهمد وقتی نیاز نیست برای بودنش التماس کنی غرورت را تا مرز نابودی پیش ببری ، وقتی مطمئن باشی با او هرگز تنها نخواهی بود ... آرامش یعنی همین ،تو بی هیچ قید و شرطی خدا را داری .. ﻣﻦ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺭﻡ، ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽﺳﺖ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﺎﻻﻫﺎ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ، ﺧﻮﺏ، ﻗﺸﻨﮓ ﭼﻬﺮﻩﺍﺵ ﻧﻮﺭﺍﻧﯿﺴﺖ ﮔﺎﻫﮕﺎﻫﯽ ﺳﺨﻨﯽ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ، ﺑﺎ ﺩﻝ ﮐﻮﭼﮏ ﻣﻦ، ﺳﺎﺩﻩﺗﺮ ﺍﺯ ﺳﺨﻦ ﺳﺎﺩﻩ ﻣﻦ ﺍﻭ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﻓﻬﻤﺪ ﺍﻭ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﺪ ﺍﻭ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﺍﻭ ﻫﻤﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺩﺍﻧﺪ ﯾﺎﺩ ﺍﻭ ﺫﮐﺮ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ، ﺩﺭ ﻏﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺷﺎﺩﯼ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﻏﻢ ﻣﯽﻧﮕﺮﻡ، ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﻗﺺﮐﻨﺎﻥ ﻣﯽﺧﻨﺪﻡ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﯾﺎﺭ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ، ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﯾﺎﺩ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﺧﺪﺍﯾﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﺍﻭ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﺪ ﺍﻭ ﻫﻤﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺩﺍﻧﺪ.

 

 

به خاطر بسپاریم " - زندگی بدون چالش؛ مزرعه بدون حاصل است. - تنها موجودی که با نشستن به موفقیت می رسد؛ مرغ است. -زندگی ما با " تولد" شروع نمی شود؛ با "تحول" آغاز میشود. - لازم نیست "بزرگ" باشی تا "شروع کنی"، شروع کن تا بزرگ شوی ... - اگر قبل از رفتن کسی خوشبخت بودید؛ بعد از رفتنش هم می توانید خوشبخت باشید... - باد با چراغ خاموش کاری ندارد؛ اگر در سختی هستی بدان که روشنی... - ما فقط برای یک بار جوان هستیم؛ ولی با یک تفکر غلط می توانیم برای همیشه نابالغ بمانیم ... - بخشش؛ گذشته را دگرگون نمی سازد؛ ولی سبب گشایش آینده می شود... - و در آخر : ما نمی توانیم تعیین کنیم چند سال زنده خواهیم بود؛ اما می توانیم تعیین کنیم چقدر از زندگی بهره ببریم... نمی توانیم تک تک اعضای صورتمان را انتخاب کنیم؛ اما می توانیم انتخاب کنیم که چهره مان چگونه به نظر برسد... نمی توانیم پیش آمدن لحظات دشوار زندگی را متوقف کنیم؛ اما میتوانیم تصمیم بگیریم زندگی را کمتر سخت بگیریم.. "جان ماکسول

زندگی ات را محدود به بودن و نبودن آدمها نکن.. روی پاهای خودت بایست تا تنهایی ات را بیهوده نیابی و هیچکس را بهترینِ زندگی ات خطاب نکن...
یادت باشد
آدمها بهترین که خطاب شوند خیالاتی میشوند.. هوا برشان میدارد و تو را به هر جهت که بخواهند میبرند...
زندگی ات را که مشروط به دیگران کنی جایی برای کشف خودت باقی نمی گذاری.. آدمها که مهم تلقی شوند تغییرت میدهند. آنوقت تو میمانی و یک دوگانگی شخصیت
یادت باشد
کسی بهترینِ زندگی ات میشود که خودش بخواهد.. مبادا عروسک خیمه شب بازی دست دیگران شوی
مگذار زندگی ات محتاج تأیید گرفتن از دیگران باشد..
با دهن کجی به تنهایی درونی ات، حفظ ظاهر کن..
از ترس بی کسی به آغوشهای پیش پا افتاده پناه نبر
هر تازه وارد، رنجی تازه است.
یادت باشد تازه واردها هم ازترس تنهایی به آغوش تو پناه
می آورند...
دست تنهایی ات را به سمت هیچکس دراز نکن
تا منت هیچ خاطره ی اشتباهی بر سر بی کسی ات نباشد
جهان از چشم تو نخواهد افتاد
مادامی که از چشمهای خودت نیفتاده باشی ...

گر کسی تو را با تمام مهربانی ات دوست نداشت، دلگير مباش
که نه تو گناهکاری
نه او!

من عیسی نامی را ميشناسم
که ده بيمار را در يک روز شفا داد ...
و تنها يکی سپاسش گفت!!!

من خدايی ميشناسم كه ابر رحمتش به زمين و زمان باريده ...
يکی سپاسش ميگويد و هزاران نفر کفر !!!

پس مپندار
بهتر از آنچه عیسی و خدايش را سپاس گفتند،
از تو برای مهربانی ات قدردانی میکنند

پس از ناسپاسی هايشان مرنج
و در شاد کردن دل هايشان بکوش ...
که اين روح توست
كه با مهربانی آرام ميگيرد

تو با مهر ورزيدنت بال و پر ميگيری ...
خوبی دليل جاودانگی تو خواهد شد ...

پس به راهت ادامه بده
دوست بدار
نه برای آنکه دوستت بدارند ...
تو به پاس زيبايی عشق ،
عشق بورز و
جاودانه باش ......

زن و شوهري با کشتي به مسافرت رفتند. کشتي چند روز را آرام در حرکت بود که ناگهان طوفاني آمد و موج هاي هولناکي به راه انداخت، کشتي پر از آب ميشد ترس همگان را فراگرفت و ناخدا مي گفت که همه در خطرند و نجات از اين گرفتاري نياز به معجزه خداوندي دارد. زن نتوانست اعصاب خود را کنترل کند و بر سر شوهر داد و بي داد زد اما با آرامش شوهر مواجه شد، پس بيشتر اعصابش خورد شد و او را به سردي و بيخيالي متهم کرد شوهر با چشمان و روي درهم کشيده به زنش نگريست خنجري بيرون آورد و بر سينه زن گذاشت و با کمال جديت گفت: آيا از خنجر مي ترسي؟ گفت: نه شوهر گفت: چرا؟ زن گفت: چون خنجر در دست کسي است که به او اطمينان دارم و دوستش دارم شوهر تبسمي زد و گفت: حالت من نيز مانند تو هست اين امواج هولناک را در دستان کسي مي بينم که بدو اطمينان دارم و دوستش دارم!! زمانيکه امواج زندگي تو را خسته و ملول کرد طوفان زندگي تو را فرا گرفت همه چيز را عليه خود مي ديدي نترس! زيرا خدايت تو را دوست دارد و اوست که بر همه طوفانهاي زندگيت توانا و چيره است..

 




|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








تقویم واوقات شرعی
" >اوقات شرعی
//Ashoora.ir|Shohada Beginsوصیت شهدا" >وصیتنامه شهدا

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

مشاوره






آمار مطالب

:: کل مطالب : 599
:: کل نظرات : 8

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 3

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 135
:: باردید دیروز : 9
:: بازدید هفته : 145
:: بازدید ماه : 713
:: بازدید سال : 99863
:: بازدید کلی : 179788

RSS

Powered By
loxblog.Com